جدول جو
جدول جو

معنی فسیل شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فسیل شدن
للتّحجّر
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
فسیل شدن
Fossilization
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فسیل شدن
fossilisation
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فسیل شدن
化石化
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فسیل شدن
verstening
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
فسیل شدن
окаменение
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به روسی
فسیل شدن
Fossilisierung
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
فسیل شدن
fosylizacja
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
فسیل شدن
окам'янілість
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فسیل شدن
fosilización
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فسیل شدن
fossilizzazione
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فسیل شدن
जीवाश्मीकरण
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به هندی
فسیل شدن
fosilleşme
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فسیل شدن
pengawetan fosil
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فسیل شدن
화석화
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
فسیل شدن
מאובנות
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به عبری
فسیل شدن
化石化
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به چینی
فسیل شدن
فسیل بننا
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به اردو
فسیل شدن
জীবাশ্মীকরণ
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
فسیل شدن
การกลายเป็นฟอสซิล
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
فسیل شدن
fossilização
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فسیل شدن
uhifadhi wa mifupa
تصویری از فسیل شدن
تصویر فسیل شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فایق شدن
تصویر فایق شدن
چیره شدن، برتری یافتن، فایق آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخیل شدن
تصویر دخیل شدن
پناهنده شدن، پناه بردن، پناه بردن به کسی
ملتجی شدن بر مزار یکی از امامان
فرهنگ فارسی عمید
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
فرهنگ لغت هوشیار
نیس شدن از میان رفتن از میان رفتن از دست رفتن: اگر آن نکبتها به دست نیامده باشد غبنی باشد از فایت شدن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایح شدن
تصویر فایح شدن
خوشبوی شدن دمیدن بوی (خوش) آمدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
رستن، به رستگاری رسیدن، دست یافتن، کامکار شدن خلاص شدن نجات یافتن رستگار گشتن، به کام دل رسیدن، دست یافتن، استنباط کردن، غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایق شدن
تصویر فایق شدن
چیره گشتن برتری یافتن چیره شدن برتری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیله شدن
تصویر فتیله شدن
بهم بسته شدن مو از بی شانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید شدن
تصویر سفید شدن
برنگ سفید درآمدن: ابیاض سفید شدن موی، ظاهر شدن آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حایل شدن
تصویر حایل شدن
فاصله شدن مانع اتصال شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایل شدن
تصویر زایل شدن
برطرف شدن، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخیل شدن
تصویر دخیل شدن
پناه بردن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیر شدن
تصویر اسیر شدن
گرفتار شدن بچنگ دشمن افتادن
فرهنگ لغت هوشیار